«مردی که دربهدر دنبال کسی میگردد که بعد از خودکشیاش دفنش کند (طعم گیلاس)، زنی که مرارتهای زندگی روزمره به انتحار وامیداردش (گزارش)، انتظاری که برای مردن سالخوردهای در یک روستا میرود (باد ما را خواهد برد)، تراژدی منتهی به مرگی که تاثیر بازتابش را روی چهره تماشاگرانش نمایش میدهد (شیرین)، زلزلهای که فضای معلق بین مرگ و زیستن را بهعنوان دو روی سکه بعد از وقوعش ترسیم میکند (زندگی و دیگر هیچ) و... . اینها ازجمله یادمانهایی از مردی هستند که دو سال پیش با مرگ پرپیامدش، سینمای ایران را وانهاد و به مقصدی عزیمت کرد که یکی از دغدغههای پردامنهاش در آثارش بود.» اینها سخنان «مهرزاد دانش» است در فقدان سینماگر اندیشمند ایران مانایاد «عباس کیارستمی». دو سال قبل، با درگذشت کیارستمی، بسیاری از دوستداران را اندوهی بزرگ فراگرفت.
روند درمان کیارستمی به محض انتشار خبر بیماریاش مورد پرسشهایی جدی قرار گرفت که تنها نشانگر عمق نگرانی از حفظ سلامتی او بود و از همان آغاز فقط پرسش بود و دلواپسی، نه شروع رقابتی که منتظر باشیم داورانی برنده یا بازندهاش را اعلام کنند؛ البته که بازنده ما هستیم که هنرمندی گرانمایه را از دست دادیم و باز صد البته که بازنده آناناند که به جای همدردی، پاسخدادن به ابهامات، درک وضعیت روحی آسیبدیدگان، فضا را به میدان نبردی صنفی تبدیل کردند، حال آنکه تمام سخن خانواده و دوستداران کیارستمی، بر سر احترام به «حقوق انسان و انسانیت» بود نه حقوقی و جزایی کردن پرونده پزشکیاش.کیارستمی فراتر از یک قشر، سن، مخاطب، دولت یا ملیت خاص بود. او در تمام این سالها، چه در زندگی شخصی و چه در مراودات اجتماعیاش، چه قبل از انقلاب، چه در دوران هیجانزده انقلاب و چه بعد از آن، چه در سالهای خاکستری جنگ و چه در دوران رنگها، حرفش همیشه زندگی بود و بس.
کیارستمی در تمام سالهای زندگانیاش، در داخل و خارج از کشور، در عموم و در خلوت، از درگیریهای صنفی و سیاسی پرهیز کرد و همیشه تمرکزش بر کارش بود. اما دریغ و افسوس که با درگذشتاش، متاسفانه برخوردهای احساسی و صنفی، پیچیدگیهای غیرضروریای را به پرونده پزشکی او افزود؛ زیرا برخی به جای تمرکز روی اصل مشکل و استفاده از این فرصت برای مقابله بنیادی با یک مسئله جدی (ریشهیابی و پیشگیری از خطاهای پزشکی)، بدون آگاهی دقیق و بعضا مغرضانه، اظهارنظرهای عجیب و کارشناسی نشده ارائه دادند که همین امر موجب برخاستن گردوغباری شد که به چشم همگان رفت؛ ولی بنا به قول «بهمن کیارستمی» فرزند آن مرحوم، این گردوغبار به شکلهای گوناگون در سالهای کاری پدرش هم وجود داشت، اما او همیشه سرش را بالا گرفت.
کیارستمی چند سال پیش گفته بود: «در تمام فیلمها، خواسته اصلی من این است که تصویری مهربانتر از انسانیت و وطنم را به نمایش بگذارم.» و به حق در این زمینه نیک درخشید. به هر رو، بزرگترین دستاورد هنری کیارستمی را شاید بتوان در این دانست که توانست سرمنشا «امید» باشد برای جامعه هنری ایران؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از هنرمندان اصیل کشورمان، قابلیت خود را به درستی باور ندارند.
ارسال دیدگاه
نظر شما در مورد این خبر چیست